۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

اعتراف


در روزگاری نه چندان دور یک هیات از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو آمده بودند. پس از جلسه استالین متوجه شد که پیپش گم شده است و به همین خاطر از رییس "کا.گ.ب" خواست تا ببیند آیا کسی از هیات گرجستانی پیپ او را برداشته است یا نه؟
پس از چند ساعت استالین پیپ را در کشوی میزش پیدا کرد و از رییس "کا.گ.ب" خواست که هیات گرجی را آزاد کند.
رییس "کا.گ.ب" گفت: "متاسفم رفیق، تقریبا نصف هیات اقرار کرده اند که پیپ را برداشته اند و تعدادی هم موقع بازجویی مرده اند .

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

يه جمله جالب

ادولف هیتلر:یک دروغ بزرگ را عده ای از مردم راحت تر از یک دروغ کوچک باور می کنند. آنقدر دروغت را بلند بگو تا کسی حتی فکر دروغ بودنش را هم نکند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

تفنگت را زمین بگذار / فریدون مشیری


تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن


زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید


برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید


تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟


گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
...


اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
...


۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

خود آموز شاعری برای وزرا/وزیر آموزش و پرورش:نمره بیست کلاسونمی خوام...وزیر نیرو :زنیروبودمردراراستی!

شهرام شکیبا :چند روزیست که مجلس شورای اسلامی شده رشک انجمن‌های ادبی «دوره بازگشت». نمایندگان از موافق و مخالف و وزرای پیشنهادی هر‌کدام پشت‌تریبون می‌روند یک شعری می‌خوانند؛ با ربط و بی‌ربط و درست و سالم یا دست و پا شکسته و غلط غلوط. از شعر کتاب درسی بچه‌ها و شعرهای پشت‌وانتی، تا شعرهای محکم از شعرای بزرگ. مثلاً نماینده بوکان در مخالفت با وزیر علوم خواند:
یاد دارم در غروبی سردسرد
می‌گذشت از کوچه ما دوره گرد
که مطلع یک حکایت منظوم بود و تا آخر حکایت را البته خواند ایشان، حتی مصراعی که چنین بود: «خواهرم بی‌روسری بیرون دوید.»

کامران دانشجو وزیر علوم پیشنهادی هم خواند:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگاری وصل خویش

وزیر پیشنهادی صنایع گفت:
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم

وزیر پیشنهادی اقتصاد خواند:
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سربرم
ور تو بگویی‌ام که نی، نی شکنم شکر برم

نماینده کنگاور در مخالفت با وزیر رفاه یک بیت خواند که نه خودش فهمید چه ربطی به موضوع داشت نه دیگران. او خواند:
درخت گردکان به این بزرگی
درخت خربزه الله‌اکبر!

وزیر فرهنگ پیشنهادی گفت:
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اکرمی نماینده تهران نیز در مخالفت با وزیر کشور گفت:
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب طرب از گنبد مینا بجهاند
... و الی آخر.
دیدم حالا که جمعمان جمع است، کلاً کار را یکسره کنم و برای همه یک شعری پیشنهاد کنم که به تناسب بخوانند که تا روز آخر «رأی اعتماد» کسی شعر نخوانده از مجلس بیرون نرود.

وزیر آموزش و پرورش:
نمره بیست کلا‌سو نمی‌خوام
بهترین هوش و حواسو نمی‌خوام
اون که جاش تو قصه‌هاسو نمی‌خوام
من تو رو می‌خوام، تو رو می‌خوام، اینا رو نمی‌خوام

وزیر راه و ترابری: با توجه به سرنگونی هواپیما‌ها و اینها بهتر است بخواند:
گرمرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت

وزیر ارتباطات:
ارتباطاتی ست مر ابدال را که از آن نبود خبر غفال را

وزیر اطلاعات:
راه پنهانی میخانه نداند همه کس جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر

وزیر دارایی:
گنج قارون نمی‌خوام مال فراوون نمی‌خوام

وزیر علوم:
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی

وزیر امورخارجه:
پروانه‌صفت دور جهان گردیدم نا‌مردم اگر مرد به دوران دیدم

وزیر فرهنگ و ارشاد:
هنز نزد ایرانیان است و بس بدین بوم و بر زنده یک تن مباد!

وزیر بازرگانی:
آن شنیدستی که در اقصای نمور بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت:‌ چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور؟

وزیر کار:
برو کار می کن مگو چیست کار مزد آن گرفت «جای» برادر که کار کرد!

وزیر بهداشت:
حسنی نگو بلا بود تنبل تنبلا بود
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه واه واه! ... الی آخر

وزیر مسکن:
یک حمومی من بسازم چل ستون چل پنجره
کج کلاخان توش بشینه، گل بگه گل بشنوه

وزیر کشاورزی:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

وزیر رفاه:
ویلا تو فشم می‌خرم
کنسرت ساسی می‌برم
از رو برج میلاد می‌پرم

وزیر دادگستری:
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری

وزیر نیرو:
ز نیرو بود مرد را راستی زسستی کژی زاید و کاستی

وزیر دفاع:
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم دریغ است کشور به دشمن دهیم

وزیر نفت:
گرچه در نفت سیه چهره توان دید ولی آن نکوتر که در آیینه بیضا بینند

وزیر تعاون:
اگر خواهی شود ایران چو ژاپن تعاون کن تعاون کن تعاون

وزیر کشور:
طامعان از بهر لقمه پیش‌ هر خس سر نهند قانعان را خنده بر شاه و وزیر کشور است

وزیر صنایع:
عمرم به طلبکاری صانع بگذشت در حیرت آثار صنایع بگذشت

رئیس‌جمهور:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و «چاوز» به هم سازیم و بنیادش براندازیم

اسفندیار رحیم‌مشایی:
خواهم آمد روزی
گل یاسی به گدا خواهم داد
دوره‌گردی خواهم شد
جار خواهم زد
آی شبنم، شبنم روی پل دخترکی بی‌ پاست