۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

بگذاريد كتابم چاپ شود لطفاً


با سلام به دوستان عزیر
متن زیر نامه سرگشاده آقای پوریا عالمی است به وزیر ارشاد دولت بعد از نهم

نويسنده: پوريا عالمي

آقاي وزير جديد وزارت مفخم فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت فخيمه

سلام

من اهل تعامل هستم و اين نامه را براي شما مي نويسم، به چهار دليل:

يك- اگر من شرايط آقاي... را داشتم حتماً با معاون و شخص رئيس جمهور ديدار خصوصي مي كردم تا مشكلم حل شود.

دو- الان ديپلماسي مملكت بر پيك بادپا استوار است و همه دارند براي هم نامه مي نويسند.

سه- شما به هر حال وزير فرهنگي. آدم كه مشكل فرهنگي داشته باشد اول به وزير رو بزند بهتر از اين است كه برود دادگاه عريضه بنويسد،

چهار- اگر براي شما نامه ننويسم چه كار كنم؟ بنويسم و چاپ نكنم؟ نمي شود كه.

آقاي وزير
بنده تا به حال دو كتاب مستقل (يك مجموعه داستان و يك مجموعه طنز) و يك كتاب به عنوان مولف همكار (درباره طنز و كاريكاتور) منتشر كرده ام. يك مجموعه طنز، يك مجموعه داستان كوتاه، يك رمان و يك داستان كودك هم دست ناشر دارم كه شايد تا الان براي گرفتن مجوز به وزارت متبوع شما فرستاده شده باشد يا مشغول صفحه آرايي باشد يا شايد هم مثل هر كتاب ديگري در خواب زمستاني چندماهه «بررسي»، لاي پرونده يي بدن نحيف و كاغذي شان از خستگي كوفته شده باشد. در چند كتاب ديگر هم چند تك اثر از من كنار ديگراني منتشر شده است. اينها را براي اين بازگو كردم كه آقاي وزير بداند مثلاً من همين الان از اتوبوس پياده نشده ام و از ترمينال دربست نگرفته ام تا اينجا و خلاصه كار و بارم همين روزنامه نگاري و نوشتن كتاب است. بروم سر اصل قضيه. آقاي وزير، از قديم هم گفته اند و در كتاب هاي آداب زناشويي و همسرداري (كه اين قبيل كتاب ها با مجوز همان وزارتخانه در رنگ ها و اندازه هاي مختلف بارها و بارها منتشر و تجديد چاپ مي شود) هم آمده است كه اگر مردي نسبت به عيال يا عيالي نسبت به همسرش سرد بود و نخواست يا نتوانست شادي شان را با هم تقسيم كنند، يا در شادي هم سهيم شوند، بهتر است و پسنديده تر است و منصفانه تر و انساني تر است كه با روي خوش و ذره ذره جواب منفي به ديگري بدهد يا دست رد به سينه طرف مقابل بزند. (البته اگر همين تركيب «دست رد به سينه كسي زدن» را در كتابي بنويسيم لابد دوستان تذكر مي دهند و زير محل قرارگيري دست، خط قرمز مي كشند.) حالاو با اين اوصاف، اگر قرار باشد به صاحب اثري اعلام كنند كتابش با حذف، اصلاح، تغيير، تعديل و اينها مواجه شده است، پسنديده است كه محترمانه گفته شود و يكباره و از اساس، كل اثر لغو مجوز نشود. اما برادر من، چطور مي شود يك كتاب را در يك حركت و بعد از مدت ها دست دست كردن «غيرقابل چاپ» اعلام كرد آن هم كتابي كه مجموعه يي است از يادداشت هاي منتشرشده در يك روزنامه سراسري؟ آقاي وزير، نمي دانم شما خواننده اعتماد ملي بوديد يا نه. و نمي دانم ستون فال قهوه را مي خوانديد يا نه. و نمي دانم اگر طنزهاي من را خوانده ايد خنديده ايد يا نخنديده ايد. اگر خنديده ايد كه قضيه حل است و چاپ كتابش خلق خدا را مي خنداند. اگر هم نخوانده ايد و نخنديده ايد هم كه اصلاً مشكلي نيست، بهتر است كتاب چاپ شود و شما يك نسخه اش را بگذاريد در جيب كاپشن يا كت تان و هر وقت جلسه و سفر و بازديد سرزده نداشتيد، با خواندن آن طنزها بخنديد، چون خنده بر هر درد بي درمان دواست و با اين دوا و درمان كردن، ممكن است وزارت متبوع تان هم به سمت شاد كردن دل مردم و هنرمندان و نويسندگان ميل پيدا كند. آقاي رئيس فرهنگ، من دل نگراني ام اين بود كه دولت عوض شود و نتيجه انتخابات طور ديگري اعلام شود و مثلاً آقا ميرحسين يا آقا كروبي رئيس جمهور شوند چون اگر آنها رئيس جمهور بودند به حتم وزارت ارشادشان به ستون «فال قهوه» مجوز كتاب نمي داد تا مبادا كارشان ريختن نمك بر زخم دولتي هاي پيش از خود تعبير شود. اما از اين تعجب مي كنم كه دولت همان دولت است و بدنه دولت هم همان. پس چطور طنزي كه در همين دولت نوشته شده و به عملكرد همين دوره پرداخته است، در همين دوره و با همين سياست ها مجوز نمي گيرد؟ اصلاً درست است كه من اين نوشته ها را نگه دارم تا بعدها چاپ كنم؟ مردم نمي گويند اين دولت كه شعار نقدپذيري و شفافيت و آزادي بيان و از اين دست چيزها مي دهد، به يك كتاب طنز مجوز نداد؟ من جواب مردم را چه بدهم؟ اگر گفتند توي كتابت مگر چه بوده، چه بگويم؟ بگويم نوشته هاي ضاله بوده؟ نوشته هاي شيطاني بوده؟ بد نيست بگويم مجموعه يادداشت هاي طنزي بوده كه يك بار قبل تر، بدون آنكه به جاي خاصي بربخورد، در مطبوعات منتشر شده بوده؟ شما اگر جواب من را بدهيد من هم جواب مردم را مي دهم. از خدا پنهان نيست از مردم چه پنهان، من هم مثل شما دغدغه پاسخگويي به مردم را دارم.

آقاي وزير، يك نفر داشت خميازه مي كشيد يك نفر ديگر گفت «حالاكه دهانت باز است احمدآقا رو هم صدا كن،» حالاكه من اين نامه را براي حل شدن مشكل مجوز انتشار كتاب «فال قهوه» / انتشارات روزنه / تاريخ انتشار 1388 نوشتم، و با شما وزير محترم فرهنگ و ارشاد، آشنايي به هم زده ام و كلي با هم از اول اين نامه تا آخرش درد دل فرهنگي كرده ايم و خنديده ايم و گريه كرده ايم. مي خواهم بگويم اگر هنوز گزارش كتاب هاي لغو مجوزي اين سال ها را روي ميزتان نگذاشته اند، بخواهيد تا فردا آن را برايتان بياورند و يك نگاهي بهش بيندازيد. راستش خيلي كتاب ها و خيلي نويسنده ها، مثل مردم اين سرزمين، هنوز به فردا اميد دارند و منتظر يك گشايش ساده اند.

در پايان نامه اگر از حال من خواسته باشيد، بايد بگويم من خوبم و به همراه اهالي فرهنگ منتظر پاسخ شما مي مانم.

ارادتمند
آبان هزار و 300 و هشتاد و 8